نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

 

من رو ببخش اگر بخاطر من زانوهات رو بغل كردي

من رو ببخش اگر جدايي رو يادت دادم

من رو ببخش اگر كنج خونه رو رفيق لحظه هات كردم

من رو ببخش  اگر اوني نيستم كه ميخواي

من رو ببخش اگر غم  زندگيتم

من رو ببخش اگر نخواستي و تو رو به قلبم دوختم

من رو ببخش اگر راهـِ رفتن و دل كندن برات نميذارم

من رو ببخش اگر................

من رو ببخش

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

 

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی

 

آه باران من سراپای وجودم آتش است

 

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

 

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی

 

آه باران من سراپای وجودم آتش است

 

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

چقــدر باید بگذرد

تا مـن در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد میشوم،

تنـــم نلــرزد

بغضــم نگیــرد

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

پا گذاشتم تو اتاقت بگیرم دست تورو پیدا کردم پیرهن خیس شده از اشک تو رو

وقتی اشکاتو رو عکسای خودم میدیدم

دونه دونه اشکاتو با گریه میبوسیدم

بی خداحافظی رفتی  و بریدی این دلم رو تو به ویرونی کشوندی

بی خداحافظی رفتی و گذاشتی این خیالو که یه روزی بر میگردی

وقتی با چشمای گریون تو از اینجا رفتی تازه فهمیدم عزیزم که تو عاشق هستی

دل بریدن از دلت از همیشه سخت تر بود اخه جنس عشق تو از عشق من بهتر بود

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

خودم رو تو قلبت كوچيك كردم تا بگم

يه تيكه از قلبت هم برام يه دنياست

بيشتر از جونم دوسش دارم

 

اگه فكر كردي جا باز كردم تا بقيه بيان تو قلبت

بگو تا بزرگ شم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

خودم رو تو قلبت كوچيك كردم تا بگم

يه تيكه از قلبت هم برام يه دنياست

بيشتر از جونم دوسش دارم

 

اگه فكر كردي جا باز كردم تا بقيه بيان تو قلبت

بگو تا بزرگ شم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

از ظهر تا دم غروب طول کشید
 دشتی را شخم زدم تا دفنش کنم
 بد عادت شده بود
 جلوتر از من راه می رفت تا زودتر به تو برسد
 سایه ام را می گویم



 که خواب دیده بود تو به دیدارش آمده ای ....

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

همیشـــه نمــی شود زد به بــی خیـــالــی و گفــــت :
تنهــــا آمده ام ؛ تنهـــا مـــیروم ...
یک وقـــت هــایــی !
شایـــد حتـــی برای ساعتـــی یا دقیــقه ای ؛
کم مــی آوری ...
دل وامانـــده ات یــک نفـــر را مـــی خواهــد !
که عاشقانه دوسش داری ... !!!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

خدایـــــــــــا
دخـلـَم با خرجـم نمیخواند
کم آورده ام
صبری که داده بودی تمام شد
ولی دردم همچنان باقیست !!!
بدهکار قلبم شده ام
میدانم شرمنده ام نمیکنی
باز هم صبـــــــر میخواهم.............

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

خیال بوســـــه ای کـــه اینجــــا
جــــا گذاشتــــی اش
بـــر لبــــانــم سنگینــــی می کنـــد
بـــه خــاک مــی افتــــم در مقابلـــت،
فکــــــر می کنـــی چیـــز دیگــری هم،
بـــــرای باختـــــن دارم هنــــوز ؟!!

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.