نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, توسط ستایش |

روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند ،
پشتش را بکند به دنیا ،
پاهایش را بغل کند و بلند بگوید :
من دیگر بازی نمیکنم . . .

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, توسط ستایش |

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی
شاکی بشی ولی شکایت نکنی
گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن . . .
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری
خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری !
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی . .

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, توسط ستایش |

دیگر از این شهر…
میخواهم سفر کنم…
چمدانم را بسته ام…
اگر خدا بخواهد امروز میروم…
نشسته ام منتظر قطار…
اما نه در ایستگاه…
روی ریل قطار .
..

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, توسط ستایش |

دلتنگی … دلتنگی …
همانند سربازی که تازه از جنگ بازگشته
محتاج نوازش دست هایت هستم
باور کن که دلتنگی … دلتنگی …
دلتنگی مرگ تدریجی ست !!!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, توسط ستایش |

دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی
آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی
بغلش کنی.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, توسط ستایش |

دیگـر فرصتی بـرای پیامک دادن نیست
دست واژه ها را می گیرم
و به دیدنت می آیـــم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمیگنجد

نوشته شده در تاريخ جمعه 15 دی 1391برچسب:, توسط ستایش |

     باران که می بارد تو می آیی                باران گل، باران نیلوفر                    

 

 

 

    باران مهر و ماه و آئینه                       باران شعر و شبنم و شبدر      

باران که می بارد تو در راهی                  از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز                  با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد، غصه می سوزد             شب می گدازد، سایه می میرد

تا عطرِ آهنگ تو می رقصد                    تا شعر باران تو می گیرد

از لحظه های تشنه ی بیدار                  تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی             دل می کشد ما را تو می دانی


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط ستایش |

گاهی فرار می کنم

 

از فکر کردن به تو ..

 

مثل رد کردن آهنگی که

خیلی دوستش دارم ..


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط ستایش |

گاهــــی وقتی کسی از زندگیتان میرود

دارد به شما لطف می کند

او فضایی خالی به جا می گذارد

برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد . . .


 

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط ستایش |

عاشقانه هایی که برایت مینویسم

 

مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!

 

یخ میکنند و باید دور ریخت!

 

 

 

فنجانت را بده دوباره پر کنم . . .


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط ستایش |

حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد

 

دلخوری هـــــــامـــــــان

 

دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان

 

و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن

با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد

کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط ستایش |

موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟

 

- به نام خدا

 

- فرسنگ ها دور از آغوشش . . .


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط ستایش |

سلام سلطان قلبها ، تو ای همزاد گلها، منم بابای بارون

 

منم سلطان غمها، سلام کردم نگی هی بی وفایی، سلام کردم بگم وای از جدایی .....


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط ستایش |

فرهنگ لغتها نیاز به ویرایش دارند

 

برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست ، دلتنگی یعنی تو

 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, توسط ستایش |

خداوندا تو میدانی ...
منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ،دل رفته از چنگم منم یکدل که ازسنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ،در متن یک دردم
منم،برگم ، ولی زردم
منم هستم ولی سردم
منم ،یک بغض پر باران
منم،غمهای بیسامان
منم،هستم دراین زندان
منم،زخمهای بیدرمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ،یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ،پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم،برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا .........

         بمیرانم       

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, توسط ستایش |

شعری برای باران سروده ام
شعری برای دردهای بی کران قطره ها
که در نی نی اشک چشمانم متولد میشوند
و در راستای خطی، آرام
بر روی گونه هایم جاری می شوند!
باران را میبویم
بویی نمیدهدولی دستانش بسیار مهربانند
زیرا مرا به یاد تو سوق میدهند
میلی برای رسیدن به تو
خدای خوب من!
در نگاه چشمانم
صدایی فریاد میزند که
که آمده ام تا بمانم برای تو
و اشکها به یاری من می آیندو
یاری دستانم است که بی هیچ چشمداشتی
به سویتو دراز شده اند
آری من تو را میخواهم
تو را
خدای مهربانم را!
مرا ببخش!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, توسط ستایش |

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهاي بي خونه 

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه 

یکی با چشمای نازش دل ک.چیکمو لرزوند

یکی با دست نا ژاکش گلای باغچمو سوزوند

تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو 

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گا مریم . گل مظلوم پر دردم

نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم 

 

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از اين فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم

نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر درگم.. خداحافظ گل گندم

 

تو هم بازيچه اي بودي . تو دست سرد اين مردم

خداحافظ گل پونه . كه بارونم نمي تونه

 

طلسم بغضو برداره از این پاییز دیوونه

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, توسط ستایش |

دو سال نقش فاصله هامان سكوت بود

شاید برای حرف زدن از عشق زود بود

ای كاش قفل سخت سكوت تو میشكست

یا در نگاه سرد تو خورشید می نشست

من موج خسته بودم و تو ساحلم شدی

با یك نگاه ساكن شهر دلم شدی

اكنون ولی به ساحل باور رسیده ام

دیگر گذشت فصل و به آخر رسیده ام

آری كویر تشنه به باران نمی رسد

این قصه تا ابد به پایان نمی رسد

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

می خواهم برای خاطره ها٬

خاطره ای خوش باشم ...

و برای تنهایی

کابوسی هولناک ...

می خواهم برای آسمان شبی باشم پر از ستاره

و برای خدا صبری پر از سکوت ...

می خواهم همدمی برای نوشته هایم باشم

و غریبه ای آشنا برای تو ...

همیشه اصل بر این بوده است

دل در برابر دل ...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |


گاهی برای رهایی ؟ سفر باید کرد ...

گاهی برای تنهایی ؟ در جمع باید بود ...


گاهی برای عشق ؟ دوست فقط باید داشت ...


گاهی برای بودن ؟باید رفت ...


گاهی برای ماندن؟باید تحمل کرد...


عشق یعنی نرسیدن !


گاهی برای عاشق شدن؟ فقط باید دوست داشت...


گاهی برای زندگی کردن؟کمی باید مرد...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

 

خاطره بهترین و تنها یادگاریست که می ماند

 

پس خاطره ها رو زنده نگه داریم

چون فراموشیش کار هیچ کس نیست...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

 

سکوت حقیقت است

 

فریاد است

 

سرشار از سخنان ناگفته است

 

از حرکات ناکرده

 

اعتراف به عشق های نهان

 

و ببین که این بغض بی صدای من

 

اعتراف

به عشق همیشگی توست

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |


از کسی که دوستش داری ساده دست نکش !

 

شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی

 

و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن

 

چون شاید

 

هیچوقت

 

هیچ کس

تو رو به اندازه اون دوست نداشته باشه !!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟

لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه :

دوستت دارم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم

زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم . . .

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

هی خیال می کنم از من بریده ای، بهتر زمن برای دلت برگزیده ای، از من عبور می کنی و دم نمی زنی، تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای..

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

من شعر سکوتم را در گوش تو خواهم خواند، شب های بلندم را با یاد تو خواهم ماند، من ریشه ی عشقم را در قلب تو خواهم کاشت، آن صحبت اول را در خاطره خواهم داشت..

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

جای خالی ات را...

با فرض پُر کرده ام...

.....

حرامش باد

آنکه پُر کرد جای مرا..

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

 

من رو ببخش اگر بخاطر من زانوهات رو بغل كردي

من رو ببخش اگر جدايي رو يادت دادم

من رو ببخش اگر كنج خونه رو رفيق لحظه هات كردم

من رو ببخش  اگر اوني نيستم كه ميخواي

من رو ببخش اگر غم  زندگيتم

من رو ببخش اگر نخواستي و تو رو به قلبم دوختم

من رو ببخش اگر راهـِ رفتن و دل كندن برات نميذارم

من رو ببخش اگر................

من رو ببخش

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط ستایش |

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

 

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی

 

آه باران من سراپای وجودم آتش است

 

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.